بیشتر ساکنان قلعه یافتآباد رعیت بودند و با کشاورزی در زمینهای اربابی روزگار میگذراندند.» اینها مختصری از گفتههای «مهدی کلهر» معروف به «مهدی خان» آخرین خان یافتآباد است که در۹۰ سالگی همچنان روی پاهای خودش ایستاده و دستی هم در کارهای خیرخواهانه دارد. راهی محله یافتآباد میشویم و سراغ مهدی خان را از اهل محل و کاسبان میگیریم. وقتی از جوان مکانیک خیابان شهید کلهر سراغ خان یافتآباد را میگیریم کارش را تعطیل میکند و ما را تا جلو خانهاش همراهی میکند و در میانه راه از خوبیهای بزرگ محله یافتآباد و مرام و مسلک خیرخواهانه او مثالهایی میزند؛ از ساخت مسجد گرفته تا پخش برنج و ارزاق میان نیازمندان و سرای سالمندان کهریزک.
از کنار خانهها و مغازههای قدیمی میگذریم و به خانهای میرسیم که در ورودی آن به اصطلاح قدیمیهای محل همیشه چهار طاق باز است. به گفته اهالی، در این خانه همیشه به روی مردم باز است و مهدی خان با روی خوش از مهمانهایش پذیرایی میکند. خانه ویلایی مهدی خان کلهر، تو در تو و راهی باریک تا در اصلی دارد. خان جلو در میآید و با مهربانی ما را به داخل خانهاش دعوت میکند. او در خانه را نمیبندد و همینطور باز میگذارد. میگوید این رسمی بوده که از پدرش به ارث رسیده و تا زنده است انجام میدهد.
- ارثیه ماندگار پدر میانداری بین مردم
وارد خانه ویلایی و بزرگ مهدی خان میشویم. در قسمت بالایی اتاق پذیرایی، یکدست پشتی قدیمی و زیرانداز سنتی روی فرش را نشان میدهدکه اینجا محل جلوس مهمانهای ویژه خان است. قبل از این فکر میکردیم که خانه خان باید شکل و شمایل خاصی داشته باشد، اما اینطور نیست. چیدمان و مبلمان خانه ساده به نظر میرسد. تابلو نقاشی سیاهرنگ بزرگی از تصویر یک مرد با کلاه شاپو و عصای چوبی، بر دیوار سالن پذیرایی خودنمایی میکند.
پیرمرد، داخل قاب عکس چنان با جذبه نشسته که فکر میکنی زنده است و به تو خیره شده است، مهدی خان میگوید: «عکس پدرم است. او بزرگ کلهرها بود. ۵۰آبادی اطراف یافتآباد او را میشناختند. اگر اهالی اختلاف و مشکلی داشتند پیش پدرم میآمدند تا بین آنها میانداری کند. او در ۱۱۰ سالگی فوت کرد و طبق وصیتنامهاش در قم به خاک سپرده شد.» قاب عکسهای دیگری هم بر در و دیوار خانه مهدی خان چشمنوازی میکند که شباهت زیادی به خودش دارد.
وقتی درباره آنها میپرسیم، میگوید: «این عکسها خیلی قدیمی است. ما، عکاس خانوادگی داشتیم. خب! اینجا خانه خان بود و هر چیزی که مورد نیاز بود، داشتیم. خودم عکسهای زیادی داشتم که فرزندانم بهعنوان یادگار با خود به خانههایشان بردهاند و این چند قاب عکس قدیمی باقیمانده آنهاست، البته عکس قدیمی و زیر خاکی که دنبالش هستید داخل مغازه دارم. اگر خواستید برویم آنجا ببینید.» عکس پدر مهدی خان، همچنان بر روی دیوار جلب توجه میکند. او میگوید: «پدرم مرد باخدایی بود و همه قبولش داشتند. اهالی همیشه او را در مراسم شادی و غم دعوت میکردند. اگر بین خانوادهها مشکل و بگو مگویی به وجود میآمد، با او در میان میگذاشتند.»
- فرزندانم را با الاغ به مدرسه میفرستادم!
کمی که گپوگفت ما با مهدی خان گرمتر میشود، از او درباره فرزندانش میپرسیم. خان با ابهت تمام بر عصای چوبیاش تکیه زده و میگوید: «۸ دختر و پسر دارم که سالهاست ازدواج کردهاند و برای خود خانه و زندگی دارند.» او از زحمتهایی که برای تربیت فرزندانش کشیده، میگوید: «درگذشته امکانات قلعه یافتآباد بسیار کم بود و بیشتر خانوادهها اجازه درس خواندن به بچههایشان را نمیدادند، اما من فرزندانم را به مدرسه ادب در محله امیریه فرستادم، البته آن زمان مثل حالا تاکسی و اتوبوس نبود. هر روز آنها را با الاغ راهی مدرسه میکردم تا مثل آدمهای با فرهنگ تربیت شوند. نتیجه کارم را هم دیدم.
دخترم «فریبا کلهر» نویسنده و شاعر است و بیشتر بچهها کتابهایش را خواندهاند.» خان یافتآباد در قدیم املاک زیادی داشته و افراد بسیاری برایش کار کردهاند. در طول این سالها بسیاری از زمینها و املاکش را به مردم واگذار کرده یا بخشیده است و اکنون نیز با زمینداری و کشاورزی اموراتش میگذرد. اهالی عنوان میکنند که مهدی خان کلهر و اجدادش در آبادانی و رونق یافتآباد نقش زیادی داشتهاند.
خانسالاری در رگ و ریشهشان بود، اما خیرشان هم به مردم میرسید. مردم محله میگویند که مهدی خان حق بزرگی برگردن اهالی یافتآباد دارد. خودش میگوید: «از یافتآباد تا کرج پیاده میرفتم تا برای زمینهای کشاورزی آب بیاورم.» وقتی تعجبم را میبیند، میگوید: «بله! این همه راه میرفتم تا آب بیاورم برای زمینهای کشاورزی و اصلاً خسته نمیشدم.» او درحالیکه میخندد، میگوید: «قدیمها وقتی به شهر میرفتم و مثلاً ۱۰۰ تومان درمیآوردم و به محله برمیگشتم، به اهالی میگفتم هرکسی که بتواند من را از زمین بلند کند، ۱۰۰ تومان به او جایزه میدهم که البته کسی نمیتوانست. خدا را شکر، همیشه تنومند بودم و تنم سالم بود.»
نظر شما